زبانحال حضرت ام البنین سلاماللهعلیها با فرزندش حضرت عباس علیهالسلام
جز او بقـیع زائر خـلـوتنـشین نداشت در کوچهباغ مرثیهها خوشهچین نداشت نـجـوای غـمـگـنـانۀ این مـادر صبـور تأثـیر، کـمـتر از نـفـس آتـشـین نداشت جز چشم او که چشمهٔ احساس شد، کسی یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت با آنکه خفته بود به خون، باغ لالهاش از شکوه کمترین اثری بر جبین نداشت بعد از به دل نـشاندن داغ چهـار سـرو دلـبـسـتـگی به واژهٔ اُمالـبـنـیـن نـداشت میگـفت ای دلاور نـسـتوه! ای رشـید! خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت عـبــاس مـن! کـه لالـهٔ عـبـاسـی مـنـی ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت ای ساقی حرم که عـطش تـشنهٔ تو بود ساقی به جز تو سلسلهٔ «یا و سین» نداشت عباس من! شـنـیدهام افـتـادهای از اسب تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت؟ والله، بـعـد زمـزمـهٔ «اِن قـطـعـتـمـوا» چشم تو اعـتنا به یـسار و یمین نداشت تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد دریای غیرت این همه اوج و طنین نداشت تو، مـاه من نه؛ مـاه بـنیهـاشـمی ولی پیـشـانی بلـنـد تو این قـدر چـین نداشت وقتی حسین بر سرت آمد، که یک نظر چـشم تو تـاب دیـدن آن نـازنین نداشت |